برکوک دهکده ای سرسبز در دل کویر | ||
|
دیدم یه شماره غریب اس ام اس داده: "چطوری مهندس بی معرفت؟"
زدم: شما؟ زد: "یکی که با وجود همه بی معرفتیات دلش طاقت دوریتو نداره و همیشه برمی گرده طرف تو." یکم فک کردم و گفتم: "نیوشا تویی؟ برگشتی ایران عسلم؟ نیوشا از اون موقع که تو رفتی از دلتنگی تو و تنهایی دارم میمیرم، اما چون میدونستم هیشکیو مثل تو نمی تونم دوست داشته باشم سمت هیشکی نرفتم." گفت: "من نیوشا نیستم، فک کنم با وجود نیوشا باید به من بگی دوست دختر سابق." کلی فک کردم قبل نیوشا با کی بودم، زدم: "یاسمن تویی؟ تو دوست دختر اول و آخر من و ملکه آرزوهای منی تا ابد، سابق چیه، میگن دلتو به هرکی بار اول ببازی دیگه بقیه عشقا برات بی رنگ میشه و منم که دلم به تو قفل شده نفس." گفت: "من یاسمن نیستم، حالا که اِنقد سرت شلوغه کاش لااقل یادگاری ازت تو دلم نبود." کلی فک کردم خدایا یادگاری تو دل؟ کدومشونه!؟ گفتم: "ستاره تویی؟ باید قبول کنی برای ما زود بود و آبروی خودمون میرفت، صد بار بهت گفتم اون بچه رو بنداز، هنوزم دیر نشده، اگه بندازیش میتونیم تا ابد با هم بمونیم زندگی من، هنوزم جدایی از تو رو باور نمی کنه دلم." گفت: "احمق، من عاطفه ام، فک نکنم بشناسی، با اینکه آخرین دیدارمون 2 ساعت پیش بوده، نمی خواد بقیه رو رو کنی کثافت، حیف من که وسط کلاس از دانشگاه برگشتم اومدم دم خونه دنبالت بريم بيرون با هم دور بزنيم." منم با كمال پررويي زدم: "عاطفه، ميدونستم تويي عزيزم، داشتم اذيتت ميكردم ببينم چقدر دوستم داري و روم حساسی!؟!
شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟ نگاهی به زندگی حر
ادامه مطلب پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود. پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف راشکسته بود حالا درکاسه ای چوبی به او غذا میدادند. محرم امسال ( سال 91 ) در روستاي بركوك با شور و هیجان خاصی آغاز شده است . اهالی روستا از چندين سال قبل بنا را بر این گذاشته اند كه در دهه اول محرم ، هر سال یكی از روحانیون روستا كه در شهرهای مشهد ، بیرجند و قاین سكونت دارند برای ایراد سخنرانی به محل بیایند . محرم امسال هم حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا ملكی ( فلكی ) از روحانيون مقيم مشهد به روستا آمده اند. هرشب هیئت به منزل یكی از اهالی می رود و از منزل شخص با نوحه خوانی توسط یكی از نوحه خوان های روستا و سینه زنی اعضای هیئت ابوالفضلي روستا به حسینیه می آیند . بعد از سینه زنی و زنجیر زنی ، واعظ به منبر رفته و به سخنرانی مي پردازد . (
(عکس ها از آرشیو ) [ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:برکوک - محرم در روستای برکوک , ] [ 10 ] [ mehdei ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |